تـــــــنـــــهــــــایـــــی...

ساخت وبلاگ

تنها...

 

تنهایی رو بلدی؟

بعضی وقتا بزرگترین دشمنتِ تنهایی!...

واس اینکه خودت رو فراموش کنی دنبال چیزایی میری ولی نمیتونی پیدا کنی...

چو حسرت مانده ای به ۱قطره آب در کویر اولین کسی که جلوت میادرو آغوشت میگیری...

حالا اگه کسی باشه که درکت کنه،صحبت میکنی و میکنی...

زمون چطور گذشته متوجه نمیشی...

ولی بعد یه چی میشه!...

اون میره!...

و

تو

باز

تنها میمونی...

این بار سعی میکنی تا زمونی که اون بیاد خودتو مشغول کنی...

زندگی تورو بازی میده،هر ثانیه ای که میگذره عذاب میده...

اینو میفهمی و زیادتر عذاب میکشی...

باز تنها موندی! قبول نکنی هم باز تنهایی!

عقلت قبول نکرده ولی دلت مثل همیشه میدونه...

حالا اونوقته که چشات واس گریه کردن می لرزه ولی خودتو نگه میداری...

به یه نقطه خیره میشی به هیچی توجه نمیکنی...

شاید یاد روزای خوش کودکیت بیفتی...

شاید از کودکی هم روز خوشی نداشته باشی...

شاید هم یاد روزایی که با عشقت همدیگه رو بغل میکردین بیفتی...

اون خیالایی که میکنی انقد حقیقی به نظر میرسه که تو اون خاطره ها باز زندگی میکنی...

زندگی کردنو انتخاب میکنی تو اون خیالی که از ته دلِ و بهت آرامش میده...

چشات وقتی یواش یواش بسته میشه قطره هایی که از چشات به زمین میفته رو متوجه نمیشی...

تو وقتی که تو خیالات زندگی میکنی،صورتت حالت شادی میگیره و میخوابی...

......
ما را در سایت ... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : heavy-post بازدید : 64 تاريخ : دوشنبه 6 اسفند 1397 ساعت: 15:23